نويسنده: جان پايك
مترجمان:
دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش




 

 rights
اصطلاحي كليدي در انديشه ي ليبرال است و حوزه ي فعاليت محافظت شده اي را به ذهن متبادر مي كند كه در آن صاحب حق هرچه بخواهد مي تواند انجام دهد. هسته ي اصلي حق را مفهوم استحقاق تشكيل مي دهد؛ بدين معني كه اگر من حق انجام x را دارا باشم، پس استحقاق انجام x را دارم و نبايد از اين كار بازداشته شوم. ديگران هم ممكن است از حقوقي برخوردار باشند؛ و حقوق ممكن است شامل حق انجام ندادن برخي اعمال نيز بشود. بنابراين اگر من در جاي خاصي (‌ با در نظر گرفتن ساير شرايط ) حق سيگار كشيدن داشته باشم، كسي نمي تواند در سيگار كشيدن من دخالت كند. اگر من از حق مالكيت خصوصي بر يك مسواك برخوردار باشم، هيچ كس نمي تواند بدون اجازه ام از آن استفاده كند.
مناقشات بسياري در زمينه ي مبناي حقوق وجود دارد و در اين مورد دو نظريه در برابر هم مطرح اند: نظريه ي اراده يا انتخاب و نظريه ي منافع. برخي ديگر هر دو نظريه را نادرست مي دانند و معتقدند كه حقوق مقولاتي بنيادين محسوب نمي شوند، بلكه اموري مشروط و موقت اند كه توجيهي نتيجه گرايانه يا روندگرايانه ( procedural ) دارند. به عبارت ديگر، حقوق موجوديت اخلاقي مستقلي ندارند و فقط تا آنجا قابل توجيه اند كه راهي براي تأمين نتايج خوب يا محصول روندهاي حقوقي باشند.

نظريات حقوق

دو نظريه ي پيشتاز در زمينه ي حقوق وجود دارد: نظريه ي اراده و نظريه ي منافع. هر دوي اين نظريات درصدد پاسخ گويي به اين سؤال اند كه « حقوق براي صاحبانشان چه مي كنند؟ » نظريه ي منافع بيانگر آن است كه حقوق منافع صاحبان حق را تأمين مي كنند و نظريه ي اراده بر آن است كه حقوق از [ امكان ] انتخاب حفاظت مي كنند.
قرائت هاي گوناگوني از نظريه اي كه حقوق را بر اعمال اراده يا خودمختاري بنا مي نهد وجود دارد. نظريه ي اراده كاركرد حق را اعطاي اختيار به صاحب حق در مورد وظيفه ي سايرين مي داند. علاوه بر اين، نظريه ي مزبور بر آن است كه حقوق [ به صاحبان خود ] اين توانايي را مي بخشند كه بر آنچه ديگران بايد يا نبايد انجام دهند كنترل داشته باشند. اما اين رهيافت با دو مشكل مواجه است. اگر حق فقط بيانگر اختيار صاحب حق باشد، سخن گفتن از حقوق غيرقابل اسقاط ( unwaivable، حقوقي كه صاحب حق قادر به چشم پوشي از آنها نيست ) عجيب به نظر مي رسد. ولي ما مي دانيم كه چنين حقوقي وجود دارند و حق به بردگي گرفته نشدن يكي از آنهاست. اين تعبير كه برخي حقوق قابل اسقاط نيستند مقبول به نظر مي رسد، هر چند فيلسوفان در اين مورد با هم اختلاف نظر دارند. نتيجه آن كه، حقوق نمي توانند صرفاً بر پايه ي اراده بنا شده باشند. مشكل دوم آن است كه به نظر مي رسد نظريه ي اراده براي موجودات غيرعاقل يا كم عقل، مانند حيوانات يا اطفال، حقوقي قائل نيست. اين نظر با درك معمول ما از برخي حقوق مانند حق شكنجه نشدن تعارض دارد.

تمايز ميان حقوق طبيعي و حقوق عرفي

natural rights/ conventional rights
حقوق طبيعي مجموعه اي از حقوق اند كه افراد در وضعيت طبيعي از آنها برخوردارند و حقوق عرفي حقوقي هستند كه از عرف اجتماع ناشي شده اند. يك نمونه از اين عرف را در رسمي مي توان مشاهده كرد كه [ در برخي جوامع پذيرفته شده است و ] بر طبق ان حق استفاده از اموال يا تسهيلات مشترك مثلاً يك صندلي به نخستين شخصي تعلق مي گيرد كه بگويد « اول من » (1).

پي‌نوشت‌:

1."bags I have that chair" اين رسم در انگلستان bagsying خوانده مي شود.م.

منبع مقاله:
پايك، جان، (1391)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه ي سياسي، مترجمان: سيد محمدعلي تقوي- محمدجواد رنجكش، تهران: نشر مركز، چاپ اول.